اومدم بگم من محمد رو ديگه دوست ندارم
خيلي وقته كه دوست ندارم ،يعني اون اوايل داشتما ولي ديگه نه دوست ندارم
چي شد كه اينجوري شد! اين قدر كه محبت كرد به من لوس ام كرد حالا ديگه
به معناي حقيقي كلمه " عاشقشم "
خب يعني،
اگه نبينمش ميگم خدايا الان داره چيكار ميكنه
وقتي كنارش نيستم دلم شور ميزنه اتفاقي براش نيوفته
تو خيافون دستمو رو ميگيره از كنارم دور نشه
شبا خوافش رو ميبينم
"تي وي " فيلم كه نشون ميده زوج جوون كه باشن ،آقاهه رو محمد جونم ميبينم
تا "اس اوم اسش" كه مياد كلي ذوق ميكنم
واااوو اينا ديگه فقط مال محمد منه:
نحوه نشتنش ،بعضي حركاتش مثل لباس عوض کردنش با همه فرخ میکنه
صداي دوست داشتنيش دل آدم رو ميبره
هر وخت لباس رنگ توسی میپوشه از همه مردای دنیا خشگل تر میشه
هميشه ميخنده و مهربون ترين يار از بدر تولد جهان تا به اين لحظه بوده و هست و خواهد بود (قوربونش برم)
جالب اينجاست كه خيلي كار هايي رو كه ازش ميخوام درخواست كنم زودتر خودش انجام ميده ،يعني هميشه ميدونه كه الان بايد چيكار كنه
از خواب پاشدنش مث من ميمونه ((:هردومون مثل سنگ خوابمون میبره و یه دفعه با کوچکترین صدا از خواب میپریم (قوربونش برم)
منو دوست داره خيلي زيادتر از بيشتره بيشتره از زيادتر از خيلي بيشتر از زياد !!
لطيف مث شبنم صبح دم، آروم مث بركه بكر،حساس مث شن هاي ساحل دريا و از همه مهمتر هديه خداست به بارون مهربون ،تك درختی كه يك بار به يك انسان خوشبخت هديه داده شد.
دوستش دارم عاشقشم و ميدونم لايقشم ،چون هيچكس قدر درخت زيباي زمین سرسبز رو بيشتر از اين بنده ي سپاس گذار خدا نميدونه و نخواهد دونست.. ♥♥♥
:: بازدید از این مطلب : 571
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0