تو...
نوشته شده توسط : همراه همیشگی ات

 

 

 

 دوستت دارم
 

عقربه هاي ساعت رو به مشرق يخ بسته اند. چشمانم سکوت کرده اند.

 فقط نيمي از بلور مهتاب در آسمان پيداست و

 نيمي ديگرش را ابرها به اسارت برده‌اند.

 دلم هواي تپيدن با ستارگان را دارد و چشمانم هواي باريدن با ابرها.

 در چشمان سبز تو خيره ميشوم و مرغان بازيگوش نگاهت را

به لبخندي شادمانه پرواز ميدهم و خود عاشقانه بر ساحل چشمانت مي نشينم.

تو پلک بر هم مي‌زني و هر بار فصلي از خاطره هاي سبز من مرور مي‌شود.

 زمان مي‌وزد و در مسير ثانيه‌ها خاطرات من تبخير مي شوند.

 دشتي از حرف و باغي از کلمه ها دارم، اي دوست!

هر چه بنويسم و بگويم کم است فقط ميتوانم قلبم را بشکافم

و قطره خوني را به عنوان «دوستت دارم» تقديمت کنم.

http://i4.tinypic.com/62ig1h4.gifhttp://i9.tinypic.com/542kah5.gifhttp://i4.tinypic.com/62ig1h4.gif





:: بازدید از این مطلب : 891
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 9 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست