امروز صبح وقتی داشتم آماده میشدم بیام دفتر، یه آهنگ تصویری از اصفهانی دیدم، به نام تنها ماندم، اول همینطوری داشتم گوش میکردم اما یه دفعه تصاویرش بدجور حالم و گرفت، راستش به یاد مادر افتادم، قبل از این همیشه با خودم فکر میکردم اگه این همه سال مادر تنها مونده و ازدواج نکرده اونم بخاطر ما، خوب سرنوشتش همین بوده و نبودن شریک زندگی در کنارش نباید اونقدر سخت باشه، اما حالا که خودم همسفر زندگیم و پیدا کردم، و یه مدت ازش دورم انقدر دلم گرفته که خدا میدونه، امروز صبح وقتی اون آهنگ و دیدم، به مادر فکر کردم که بعد این ۶سال چطور میتونه انقدر آروم و مهربون باشه؟ واقعا صبر مادر خیلی زیاده، با خودم فکر میکنم وقتی سنش بالا بره و دیگه کسی همدم و مونسش نباشه چی میشه؟
من و بقیه دخترا که به نوبت از خونه میریم دنبال سرنوشت مون و فقط می مونه محمد... داداشم... کاش اون بتونه یه تکیه گاه خوب واسه مادر باشه، کاش انقدر خوب و مهربون باشه که بتونه زحمتای این چند سال مادر و جبران کنه، همیشه همین دعا رو میکنم، که محمد بتونه محبت مادر و به خوبی جواب بده چون مادر واقعا تو این همه سال خیلی هوامونو داشته و از همه وجودش بخاطر ما مایه گذاشته، اون شبای سرد زمستون که من به حالت مرگ می افتادم چه زجری میکشید تا خودشو سرپا نگهداره، اون مدتی که من تو اون یکی شرکت کار میکردم و حالم بد بود وای که چقدر صبوری کرد و ازم نگهداری کرد، اون شبی که تا صبح تو امامزاده کنارم نشست تا شفای من و از ابوالفضل بگیره چقدر گریه کرد، آه خدای من یعنی اصلا امکان داره بچه ها بتونن محبت مادراشونو جبران کنن؟ فداکاری هاشونو جواب بدن؟ اون روز درخت بهم میگفت من اول مادرتو دوست دارم بعد خودتو... اون موقع حسودیم شد اما خوب میدونم که اون حرف درست و زده، اگه مادرا نبودن من و اون چطور همدیگه رو پیدا میکردیم و انقدر به هم علاقه پیدا میکردیم... ؟
از همینجا میگم مادر دعا میکنم همیشه زنده باشی که بی سایه مهرت نابودیم... دعا میکنم لبخندات و همیشه ببینیم تا زندگی کنیم و معنای زندگی رو بفهمیم... خدا سایه همه مادرا رو از سر بچه ها و خانواده ها کم نکنه، اگه بابا رفت عوضش مادر بود که هم برامون مادری کنه هم پدری... خیلی دوستت دارم مادر... کاش بتونم لیاقت فداکاری هاتو داشته باشم
:: بازدید از این مطلب : 865
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0