ششمین روز جدایی (باهات قهرم)
نوشته شده توسط : همراه همیشگی ات

 

 سلام....

امروز دوشنبه ست... تا حالا 6 روز میشه که من و محمد از همدیگه دوریم... امروز حالم نسبت به روزای دیگه بهتره چون دیگه به دیدن محمدم کم مونده... دیشب مهدی داداش محمد هم اومده بود، برق هم نداشتیم اما نمیدونم بخاطر مهدی بود یا بخاطر اینکه روزای جدایی کم مونده که اینبار وقتی محمد بهم زنگ زد دیگه گریه م نگرفت، همه ش میخندیدم و سعی میکردم محمد رو هم بخندونم. به هر حال شب خوبی بود دیشب و منم دختر خوبی بودم. چون این دفعه گریه م نگرفت و فقط خندیدم. امروز هم آخرین روز تو این هفته ست که میام دفتر و بخاطر این موضوع هم کمی سرحالم... فردا هم که عمو میاد و مهمونی ها شروع میشه، 

امروز داشتم به مریم میگفتم که شاید محمد پنجشنبه برسه اما مریم گفت خوب پنجشنبه عاشورا ست و تو اون روز بغل کردن و روبوسی گناه داره و تو و محمد هم که قراره بعد از یک هفته و نیم همدیگه رو ببینید حتما خیلی دلتنگ شدید و نمیتونین جلوی خودتونو بگیرین و همدیگه رو میبوسید و بغل میکنید... پس بهتره جمعه بیاد، منم تا الان داشتم به حرفش فکر میکردم. دیدم راست میگه و بهتره روز جمعه بیاد، اگه چهارشنبه اومد که چه بهتر اما اگه نتونست بهتره جمعه بیاد. البته نمیدونم محمد حرفم و قبول میکنه یا نه... دیشب تو مسیجش نوشته بود دلتنگیش خیلی زیاد شده و دیگه نمیتونه تحمل کنه... البته این اولین بار بود که انقدر مستقیم داشت این حرف و میگفت... وقتی داشتیم میخوابیدیم با ذوق و شوق داشتم باهاش اس ام اس بازی میکردم که یه دفعه دیدم جواباش خیلی کوتاه شده، ازش پرسیدم خوابت میاد..؟ که یه دفعه نوشت عزیز من خیلی خسته هستم خوابم میاد... شب خوب با خوابای رنگی... دوستت دارم.. بووووس... خیلی ناراحت شدم، حتی صبر نکرد ببینه من باهاش کاری دارم یا نه... و یه حسی بهم دست داد که شاید اس ام اس های زیاد من باعث ناراحتیش میشه و بخاطر همینه که هیچ کدوم شون و در طول روز جواب نمیده.. گرچه گفته بود اگه مسئولین موبایلشو سر پروژه ببینن میگیرن اما خوب همیشه که پیش اونا نبود، میتونست یه جواب کوتاه بده به اون همه دلتنگی من... بخاطر همین دیگه تصمیم گرفتم بهش اس ام اس ندم وقتی سرکاره، امروز صبح هم برای اولین بار بهم مسیج صبح بخیری داد که جوابش و ندادم...

دلم خیلی میخواد جوابشو بدم اما منتظرم ببینم آیا اگه جواب ندم اصلا نگرانم میشه... ولی تا حالا که هیچ اس تازه ای نفرستاده... خیلی دلگیرم از دستش... خیلی زیاد، من با این همه دلتنگی هرروز براش 10-15 تا اس میزنم اما اون حتی یه جواب هم نمیده و من چقدر نگران میشم اما وقتی نوبت من میرسه انگار نه انگار... کاش منم مثل اون بیخیال بودم... هیییییییییییی......





:: بازدید از این مطلب : 741
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 آذر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست