دومین پست محمد
نوشته شده توسط : همراه همیشگی ات

 

سلام بستنی خوشکلم

 

تو این یک هفته ای که رفته بودم مزار خیلی دلم برات تنگ شده بود اون قدر که اصلا خودم هم پیش بینی نکرده بودم همش به خودم میکفتم  کم مونده کم مونده ، عزیز با این که دوستانم اونجا بودن ولی با ز خیلی احساس دلتنگی میگردم همش میخواستم بیام کابل و کنار تو باشم اخه با تو بودن خیلی برای من ارامش میده

عزیز تو این یک هفته که رفته بودم همه چیز برام تکراری شده بود و اون خواب ترسناکی که هم دیده بودم دو برابر عصابم را خراب کرده بود  بابت اون شب خیلی معذرت میخوام نمی دونم چرا همه چیز دست به دست هم داده بود که بین من تو ناراحتی پیش بیاد به توحق میدم که ناراحت بشی ولی خودت میدونی به خاطر اون حادثه ای که برای کاریگرا پیش امده بود به خاطر اون نتونیستم برات جواب بدم باز هم به  خاطر اون شب معذرت باشه بستنی؟

اون شب که برات زنگ زده بودم و تو مریض شده بودی خیلی از دست تو ناراحت شده بودم اون قدر که اکه نزدیکم بودی حتما کوشتو میکشیدم ناراحت ازاین شده بودم که تو متوجه سلامتی خودت نیستی و همیشه خودتو زیر فشار قرار میدی تو را خدا مواظب خودت باش باشه بستنی؟





:: بازدید از این مطلب : 915
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست